ال ایال ای، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

هدیه خدای مهربون...ال ای

برگشتیم :)😍

سالگرد ازدواج مامان و بابا

عشق من منو بابایی سال 87 ...26 اذر با هم ازدواج کردیم ...خیلی ساده و بی تشریفات...خیلی عاشقانه و بی هیچ انتظاریاز دیگران...شاید واسه خودمون نمونه خوبی باشیم از اینکه با سادگی بدون خرج و مخارج سنگین هم میشه ازداجکرد و خوشبخت شد و عاشق موند....امسال عشق ما یه ثمره شیرین...یه نور الهی ...یه هدیه ازطرف خدا هم داشت اونم تو بودی ال ای من...خیلی دوست داریم و خیلی خدا رو شکر میکنیم دختر سالم و خوبی مثل تو به ما داده...امیدوارم لایقت باشیم و تو که امانت خدای مهربونی و بتونیم به بهترین شکل بزرگکنیم و شرمنده نشیم.... گلم چون تومریض بودی و خونه مامان جون بودیم نشد جشن بگیریم ...بابایی کیک خریده بود با کادو واسه من اورد اونجا و پنج تایی جشن گرقتیم ...
13 دی 1392

دندونای بالایی و مصایبش

ال ای جونم سلام عزیزم خیلی خوشحالم که حالت خوب شده...دو هفته ژیشدندونای بالات شروع کردن به در اومدن اونمچهار تا با هم...خیلی اذیت شدی گلم...شبا با جیغ بیدار میشدی و نیم ساعت یه ساعت همین جور گریه میکردی...بابایی بغلت میکرد تو خونه میگردوندت میبرد پیش گلها تا اروم میشدی...دو روزم رفتیم خونه مامان جون چون تب کرده بودی و من خیلی از تب میترسم ..... تا اینکه تبت پایین اومد و متوجه شدم که بدنت پر دونه های قرمزه ...وای نمیدونی چه خوفی کردم فک کروم سرخک گرفتی...پیش دکتر نویدنیا...همین که دیدت بدون اینکه معاینه کنه فقط پرسید تب کرده بود...و وقتی من گفتم بله گفت این بچه بیماری "رزولا" گرفته که از گروه سرخکه اما خطر نداره دارو هم نداره چهر روز طول...
13 دی 1392

عکسای زمستونی

ال ای گلم در لاله پارک گردی...مامانی اینجا رو خیلی دوست داری چون نزدیک خونمون هم نزدیکهشه خیلی میریم اینجا...اکثر فروشنده ها شما رو میشناسن و باهاشون دوست شدی...قربون اخلاق خوبت و لب خندونت و روابط عمومی بالات بشم من نفس من یه روز سرد تو شاهگلی...به زور شال و کلاه سرت کردیم اینجا هم ال ای و مامی... ال ای خانوم من که ازسر کار برگشتم دیدم با بابایی کلی لبو قرمز خوردین و همه جاتونو قرمز کرده بودین ...
13 دی 1392
1